اَلعَنــــــــــــــــکَبوت

إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ

اَلعَنــــــــــــــــکَبوت

إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ

دغدغه

سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۴۴ ق.ظ
زندگی مثه یه قطاعی از یه کره ست ...
که پوسته و گوشته و هسته داره ،

بیشتر ِ آدما رو پوسته ی "وقایع" زندگی می کنن ... دست و پنجه نرم کردن با وقایع پیچیدگی ِ ذهنی نمیخواد ... ولی سرعت ذهنی میخواد ... نظم میخواد ... و یه فهم نسبی برای ِ تجزیه و تحلیل ِ صحیح ِ وقایع... 
با همین ابزارا احتمالن بشه یه موفقیت ِ نسبی ِ قابل قبول و یه مزیت ِ رقابتی در یک حوزه خاص به دست آورد ... یا اقلن در حوزه ای از زندگی اونقدر "ترین" بود که چرخ ِ زندگی بچرخ ِ...

گوشته ی این قطاع رو شاید بشه به رفتار ها نسبت داد . .. باید شبیه ذهن ِ آدمایی باشه که روابط ِ علت و معلولی رو خوب بررسی می کنن ... شاید تحلیل گر ها تو این بازه زندگی می کنن ... استاد ها ... روحانی هایی که درگیر احکامَن ...
ولی گنگه ...


ساختارگرا


اما هسته یا ساختار ،... یه جوری شبیه به بینش ِ ... شاید بشه تفادت ِ پوسته و هسته یا همون واقعه و ساختار رو تو تفاوت ِ "دانش" و "معرفت" دید ... همه ی آدم ها میتونن دانش کسب کنن ... ولی معرفت و بینش ِ پشت ِ دانش هدف ِ غایی و روحانی ایه که میشه در پی کسب دانش بهش رسید ... این در حالیه که دانش بدون ِ بینش بی شک نوعی خوشبختی ِ قابل ِ قبول رو ایجاد می کنه ... ولی بر عکسش صرفن درک داشتن نسبت به کنه ِ ناتوانی ِ ... 

زندگی ِ عمده ی آدمها روی پوسته ختم میشه ... روی ِ پوسته موفق میشن ... بهترین میشن ... میمیرن و ماندگاار میشن ...
ولی اگر کسی طالب ِ هسته باشه ... باید مراتب رو طی بکنه ... و در غیر ِ این صورت ، مدهوشی و سردرگمی ِ "معرفت ِ بی ظرفیت " اونو از حد اقلی که میتونه باشه هم فرو تر میاره و حتا از "ترین" بودن ِ پوسته هم محرومش میکنه ...




***
حسم اینه که واقعیت ِ زندگی مثه یه دسته نخ ِ در هم تنیدست که سرش از زیر ِ در ِ یه اتاق ِ تاریک بیرون اومده ... و بخوای بر اساس ِ پیچوتابایی که از زیر ِ در میبینی مدل ِ بافتش یا جانمایی ِ تهشو حدس بزنی ... 

و دنیای ِ لعنتی ِ ما ، ... سایه ی یک خدای ِ بزرگ ِ اِن بعدی ، بر یک صفحه مختصات ِ دو بعدیه ... و بدون ِ شهود و معرفت ... هیچ قانون و معیاریش قابل ِ استناد نیست ... 

آدمهایی رو آفریدی خدا، که برای ِ بازی ِ دنیای ِ پر پیچ و تابت خیلی مهره های ِ بی قدر و قُدرتیَن ...
شاید بی راه نباشه اگه اقلن خودمون بدونیم  ... چی بود اون چیزی که "إِنِّی‌َّ أَعْلَم‌ُ مَا لاَ تَعْلَمُون‌"...
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۹
مه تا کلاه دوز

نظرات  (۷)

هیچی عذاب آورتر از ترین بودن پوسته نیست! سخت می‌شه فهمید که این "ترین" بودن به هیچ دردی نمی‌خوره و چقدر سخته گذشتن از همه‌ی تعریف‌ها، از الگو بودن‌ها، از سخنرانی کردن‌ها و همه‌ی مزایای گذراش ...
البته که خدا n بعدی نیست... چون خدا بعد نداره!
امام رضا (ع) میگن :کنه تفریق بینه و بین خلقه یعنی بین او و خلقش هیچ گونه اشتراکی نیست.
احتمالا همینه
۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۵ حامد علی اکبر
تعبیر و تفسیر زیبایی بود!
فقط خواستم بگم لینک تونو تو وبلاگ پوریا دیدم اومدم! و چقدر جالب که بچه ها وبلاگ دارن و من نمیدونم :))
/ Querida Rosa, cuanta verdad en tu escrito, y cuanta actlauidad, más bién cuanta verdad de la Historia de España y hasta me atreveria a decir ¡¡cuanta verdad de la historia de Europa!!.Un Afectuoso y respetuoso abrazo para tí Rosa ;-) .
۰۶ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۲ http://www.allgamecheats.club/
As for supporting McMahon..I wonder if anyone who watched the WWE videos humilianting women, latinos and gays can in good consciouness be a complicit parner of that kind of humiliation. The one showing a woman being forced to bark in the right, even has McM’s husban unzipping his pants…As the french novelist Simone deBeauvoir once wrote “The oppressor would not be so strong if it didn’t have accomplices among the oppressed themselves.” Let’s hope the accomplises will be the light before it is too late.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی