اَلعَنــــــــــــــــکَبوت

إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ

اَلعَنــــــــــــــــکَبوت

إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

زندگی مثه یه قطاعی از یه کره ست ...
که پوسته و گوشته و هسته داره ،

بیشتر ِ آدما رو پوسته ی "وقایع" زندگی می کنن ... دست و پنجه نرم کردن با وقایع پیچیدگی ِ ذهنی نمیخواد ... ولی سرعت ذهنی میخواد ... نظم میخواد ... و یه فهم نسبی برای ِ تجزیه و تحلیل ِ صحیح ِ وقایع... 
با همین ابزارا احتمالن بشه یه موفقیت ِ نسبی ِ قابل قبول و یه مزیت ِ رقابتی در یک حوزه خاص به دست آورد ... یا اقلن در حوزه ای از زندگی اونقدر "ترین" بود که چرخ ِ زندگی بچرخ ِ...

گوشته ی این قطاع رو شاید بشه به رفتار ها نسبت داد . .. باید شبیه ذهن ِ آدمایی باشه که روابط ِ علت و معلولی رو خوب بررسی می کنن ... شاید تحلیل گر ها تو این بازه زندگی می کنن ... استاد ها ... روحانی هایی که درگیر احکامَن ...
ولی گنگه ...


ساختارگرا


اما هسته یا ساختار ،... یه جوری شبیه به بینش ِ ... شاید بشه تفادت ِ پوسته و هسته یا همون واقعه و ساختار رو تو تفاوت ِ "دانش" و "معرفت" دید ... همه ی آدم ها میتونن دانش کسب کنن ... ولی معرفت و بینش ِ پشت ِ دانش هدف ِ غایی و روحانی ایه که میشه در پی کسب دانش بهش رسید ... این در حالیه که دانش بدون ِ بینش بی شک نوعی خوشبختی ِ قابل ِ قبول رو ایجاد می کنه ... ولی بر عکسش صرفن درک داشتن نسبت به کنه ِ ناتوانی ِ ... 

زندگی ِ عمده ی آدمها روی پوسته ختم میشه ... روی ِ پوسته موفق میشن ... بهترین میشن ... میمیرن و ماندگاار میشن ...
ولی اگر کسی طالب ِ هسته باشه ... باید مراتب رو طی بکنه ... و در غیر ِ این صورت ، مدهوشی و سردرگمی ِ "معرفت ِ بی ظرفیت " اونو از حد اقلی که میتونه باشه هم فرو تر میاره و حتا از "ترین" بودن ِ پوسته هم محرومش میکنه ...




***
حسم اینه که واقعیت ِ زندگی مثه یه دسته نخ ِ در هم تنیدست که سرش از زیر ِ در ِ یه اتاق ِ تاریک بیرون اومده ... و بخوای بر اساس ِ پیچوتابایی که از زیر ِ در میبینی مدل ِ بافتش یا جانمایی ِ تهشو حدس بزنی ... 

و دنیای ِ لعنتی ِ ما ، ... سایه ی یک خدای ِ بزرگ ِ اِن بعدی ، بر یک صفحه مختصات ِ دو بعدیه ... و بدون ِ شهود و معرفت ... هیچ قانون و معیاریش قابل ِ استناد نیست ... 

آدمهایی رو آفریدی خدا، که برای ِ بازی ِ دنیای ِ پر پیچ و تابت خیلی مهره های ِ بی قدر و قُدرتیَن ...
شاید بی راه نباشه اگه اقلن خودمون بدونیم  ... چی بود اون چیزی که "إِنِّی‌َّ أَعْلَم‌ُ مَا لاَ تَعْلَمُون‌"...
۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۴۴
مه تا کلاه دوز

هنجار ، 

قلاده ای سخت بر گلوی ِ تمنا ، 

و تمنا ، 

سگ ِ پاچه گیر ِ درون ، ... 

و تو ، 

گوسفند ِ دریده ی ِ درون و ، 

 سگ ِ در بند ِ برون ! 

 "قربانی از دو سو " ،...

________________________________________________________________________________________

نهاد: آید

بزرگترین بخش شخصیت و منبع نیازها و امیال زیستی انسان است و تمام انرژی لازم برای دو بخش دیگر شخصیت را فراهم می کند. نهاد طبق اصل لذت عمل کرده، و د ر جهت افزایش لذت و دوری از درد عمل می کند و ساختاری خودخواه، لذت جو، بدوی غیر اخلاقی، سبح و لجوج دارد.

 

من:اگو

نماینده منطق و عقل و رابط بین نهاد و محیط خارج است. من می کوشد در خواستهای نهاد را به صورت منطقی برآورد کند و اگر با واقعیت هماهنگی ندارند آنها را به تعویق انداخته یا هدایت مجدد کند. من به دو ارباب خدمت می کند، نهاد و واقعیت، و همواره بین درخواستهای اغلب متضاد آنها میانجی می شود و سازش برقرار می کند.




۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۶
مه تا کلاه دوز